داستان محبت پدرانه
سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ب.ظ
فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دخترک پرسید: غمگینی؟
نه.
مطمئنی؟
نه...
چرا گریه می کنی؟
منبع : http://tafrihsabz.com
۹۴/۰۴/۰۲